سنگ صبور

متن مرتبط با «آرایشگاه غزل بانو در شیراز» در سایت سنگ صبور نوشته شده است

درد یعنی ...

  • درد یعنی...درد یعنی شب بخوابی غصه بیدارت کندمثل هـر شب تـا سحر با غم گرفتارت کنددرد یعنـــی دل بـســوزد ذره ذره بیــصدابغض مـانـده در گلو هر لحظه آزارت کنددرد یعنی بگذری از کوچه های خاطراتاشک را از دیده هـا تقدیـم رخسارت کنددرد یعنی زیــر بـاران گریه هـا بـا یـاد اونــم نــم ِبـاران تـو را دلتنگ دیـدارت کنددرد یعنی روزگار و تلخـی ایـن سرنوشتشیر باشی همنشین با گرگ و کفتارت کنددرد یعنی ظاهـری خنـده به لب داری ولیدرد پنهـان در درونت سخـت بیمارت کنددرد یعنی که نمی یابی کسی سنگ صبـورمثل مهتابی که روشن این شب تارت کند#جوادالماسی(سنگ صبور)@javadalmasi59 کانال اشعار + نوشته شده در یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ ساعت 21:56 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مادر ...

  • مادر...بهتـرین آهنگ در دنیــا صدای مـادر است بهتـریــنِ واژه های مـن بــرای مـادر است در جهانِ پــرخطر بیـمی نــدارم تــا ابــدحافظم از هر بلایی چون دعای مادر است خسته ام از بی وفاییها ،دورنگیها ،دروغدلخوشیهایم در این دنیا وفای مادر است بی نیــاز از هــر نیـــازم ، پـادشاه عالمم هـر زمانیکه سرم بر روی پای مادر است بـا دعـایش میشود تـا اوج در دنیا رسید عاقبت خیری ما هم در رضای مادر استبهترین همراه و همدم بهترین سنگ صبورخوش سعادت آنکه در پیری عصای مادر است#جوادالماسی(سنگ صبور)@javadalmasi59    کانال اشعار + نوشته شده در جمعه ۱ بهمن ۱۴۰۰ ساعت 19:20 توسط سیدمحمدمهدی هاشمی/شاعر جواد الماسی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مادر...

  • مادر...«نگـــو مـــادر بگــو سلطانِ غمها»کـه عمری بوده هــم پیـمان ِغمها همانکه عـاشقانـه سـوخت بـا مامیـــان ِ شعلــه ی ســـوزانِ غمها بــــرای مـــا همیـشه خنــده آورد خودش هر لحظه شد مهمانِ غمهابــ, ...ادامه مطلب

  • در حسرت کربلا

  • «آقـا زبـانزد است کرم و لطف وعطایتان »بخشنده ایـد و جهان همه بـاشد گدایتان هرچنـد قسمتـم نشده تـا کنون ببینمش  بسیــار شنیده ام از بـارگاه با صفایتان هر جا که عکس حرمت میخورد به چشماز دور سلام میدهم ا, ...ادامه مطلب

  • پیری زودرس

  • با شب و دلهره و خانه ی غمگین چه کنم ؟با تب و بیکسی و این غم سنگین چه کنم؟ شاهدِ بیـکسی ام مـاه فقط بـوده و بس اینهمه تهمت از این مردم بی دین چه کنم ؟ میزند طعنه بـه من آینـه از موی سپید پیری زود رس و صورت پُرچین چه کنم؟ آرزوهـای مـرا بـاد خـزان داد فنا چون دعایم شده در حسرت آمین چه کنم ؟ هرکه آمد به دلم درد و غم و غصه نشانددل بیچاره شده بر همه بـدبین چه کنم ؟ شیشه با سنگ دگر خورد شود حرفی نیستمونس,پیری,زودرس ...ادامه مطلب

  • پیری زودرس

  • با شب و دلهره و خانه ی غمگین چه کنم ؟با تب و بیکسی و این غم سنگین چه کنم؟ شاهدِ بیـکسی ام مـاه فقط بـوده و بساینهمه تهمت از این مردم بی دین چه کنم ؟میزند طعنه بـه من آینـه از موی سپیدپیری زود رس و صورت پُرچین چه کنم؟ آرزوهـای مـرا بـاد خـزان داد فناچون دعایم شده در حسرت آمین چه کنم ؟ هرکه آمد به دلم درد و غم و غصه نشانددل بیچاره شده بر همه بـدبین چه کنم ؟ شیشه با سنگ دگر خورد شود حرفی نیستمونسم دش,پیری,زودرس ...ادامه مطلب

  • کوه درد

  • هرگز نمی فهمی مـرا من کـوه دردممن در گلستان چون گلی پژمرده زردم از روز اول زنـدگـی تلـخ است کاممازکودکی حسرت به دل را دوره کردممـن آرزوهایم خـزان شد دست غمهاپاییـزی ام غـارت زده مـن آه سردم من مانده ام با خاطراتی که کشندستشب تـا سحـر بـا خاطراتم در نبردم فـال مـرا شاید که بـا غمهـا نوشتندبـا بیکسی ها تـا ابـد خواندند عقدم هرکس که آمد بر دلم زخمی دگر زدنامَـردمی ها دیده ام محتاج مَـردم با اینکه گفت, ...ادامه مطلب

  • معرفت درگران

  • حال من با تو خوش و بی تو خراب است رفیقبی تو این زندگی ام رنج و عذاب است رفیق با تو هر فال بگیرم تـه فنجان به خوشیـستبی تو این بخت من غم زده خواب است رفیقبا مـن از عشق بـگو تشنه ی هم صحبتی امحـرف ناگفته ی من قـد کتـاب است رفیق دفـتر مشق شبـم پر شده از حسرت و درددلخوش یک دوسه خطی به جواب است رفیق بـا , ...ادامه مطلب

  • استخوان در گلو

  • کوفه امشب بوی ظلمت میدهد، لحظه هایش بوی غربت میدهدکوچه های شهر هم درماتم اند ،مسجدش بوی مصیبت میدهد کوفه امشب بیقرار است بیقرار ، گل زمین افتاده است با دست خارمسجد و محراب و منبر غرق خون ،برعلی نوبت رسیده وصل یاربعد زهرا همدم مولا فقط آن چاه بود ،آه نخلستان فقط ازدرد او آگاه بوداشکهایش تا سحر ازسوز , ...ادامه مطلب

  • من ازنسل درد

  • من از نسل آهم ، من از نسل دردبه ظاهر بهارم ، ولی زرد زرد من از روز تاریک خود در هراس چه شبها به یادی به جنگ و نبرد نه گرمای خورشیددیدم نه گرمای غیر زمستانی ام یخ زده سرد سرد من آن گمشده در خود خسته امو رحمی که دنیا به حقم نکرد من آن نامه ی عشق معشوقعه ام نخواندند و رویش نشست خاک وگرد من آن راه هموار بی مقصد کوچه امدر و پنجره وَ آهی که گفت بر نگرد من از نسل صبرم چوسنگ صبورمن از نسل آهم من از نسل درد #جوادالماسی@javadalmasi59, ...ادامه مطلب

  • غزل بانو

  • امشب دوباره با خاطره ها گفتگو کنم باید نشان تو میان غزلها جستجو کنم نام تو میبرم و بی اختیار اشک چشمباید به آب دیده ام از نو وضو کنم شاید که قسمت ما نیست یکی شدنباید برای داشتَن ات امشب آرزو کنم باید بنویسم غزل را فقط به نام تو بی تو تمام قافیه را بی آبرو کنم پیچیده عطر تو در بیت بیت هر غزلباید میان غزلها وجود تو را بو کنم بستم با خودم شرط از امشب به بعدبرای نماز عشق اقتدا به او کنم باید تمام سروده های سنگ صبور یکجا فدای قدمهای غزل بانو کنم #جوادالماسی@javadalmasi59,غزل بانو,غزل بانوی من,غزل بانو هنوزم پیش مایی,غزل بانو سلام,غزل بانو شهیار,متن ترانه غزل بانو,بانوی غزل ایران,بانوی غزل,برقصانم غزل بانو,آرایشگاه غزل بانو در شیراز ...ادامه مطلب

  • نقاشی غزل

  • نقاش نیستم من ولی، ناز نگاه ات میکشمروز و شب نقش تو را پیدا پنهان میکشم نقش تو زیباترین عکس من است زیبای منچهره ات را نازنین چون ماه تابان میکشم رنگ چشمان ات سیاه ، همتای رنگ عاشقیناز چشمان تو را هم شکل پاکان میکشم می رسد نوبت به پیشانی ، چه کار مشگلیبخت و اقبالت بلند ، چون قله ها ،آن میکشم ابروانت را کمانی ، تیز و بران همچو تیغقد و قامت همچو سرو،مست ُغزلخوان میکشم مهر تو دریا و عشق ات ساحل آرامشماز برای قلب تو مهرِ فراوان میکشم میزنم بر سیم آخر میشوم سنگ صبور هر چه خوبی در جهان است من تورا آن میکشم #جوادالماسی@javadalmasi59,غزل نقاشی,نقاش غزل,نقاش غزل تا که ...ادامه مطلب

  • پناه در غزل

  • غصه با اشک به دست بوسی آه آمده بودجای خورشید به روزم شب و ماه آمده بود کوچه بن بست شد و خاطره ام زندانی یوسف عشق من اینگونه به چاه آمده بود چونکه فرقی نتوان دید میان بد و خوب قُمریِ خسته ی قلبم به تباه آمده بود عقد دائم به من و غصه کجا جاری شد ؟بی کسی با من خسته به گواه آمده بود مردم شهر همه مسخره ام میکردند با شب تیره ی من فکر گناه آمده بود ابر را بغض گرفت سینه ی غم را بشکافتغصه را دید که با چشم ِ نگاه آمده بود صبر هم خسته از این حوصله ی سنگ صبورصد غزل بیکسی ام را به پناه آمده بود #جوادالماسی@javadalmasi59, ...ادامه مطلب

  • من شاعر دردم

  • من شاعر دردم به لبم خنده گریزان یک شاخه گلِ خشک شده بدون گلدان از خنده ی ظاهری قضاوت نکنیدم صد درد به پشت خنده ام نشسته پنهان من کوه غمم به غصه ها سنگ صبورم دنیای به این بزرگی ام شبیه زندان صد ساله شده دل جوانم به چه جرمی از زندگی ام صد گله دارم به صد عنوان نه شعر نه دفتر به خدا مرحم من نیستشاید کند اشک به من چاره و درمان از حال دلم بی خبرم خنده تنُی چند ؟ ای کاش که خنده بفروشند به دکّان جواد الماسی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها