من از روز تاریک خود در هراس
چه شبها به یادی به جنگ و نبرد
نه گرمای خورشیددیدم نه گرمای غیر
زمستانی ام یخ زده سرد سرد
من آن گمشده در خود خسته ام
و رحمی که دنیا به حقم نکرد
من آن نامه ی عشق معشوقعه ام
نخواندند و رویش نشست خاک وگرد
من آن راه هموار بی مقصد کوچه ام
در و پنجره وَ آهی که گفت بر نگرد
من از نسل صبرم چوسنگ صبور
من از نسل آهم من از نسل درد
#جوادالماسی
@javadalmasi59
برچسب : نویسنده : javadalmasi59a بازدید : 215