آنقدرتنها و بیکس مانده ام روی زمین
آسمان برحال وروزم سوگواری میکند
شاخه های آرزو دست تبـر جان میدهد
کودک احساس من هی آه و زاری میکند
بـا تمام زخم هایی که به دوشم میکشم
ایـن دل دائم صبورم بـردباری میکند
روز آرامم ولی این دل به شب تا میرسد
چون پـرنده در قفس ها بیقراری میکند
نیمه جـانی از برایم مانـده از موج بلا
تا کشم پَر از زمین لحظه شماری میکند
میرسد روزی زمانه نـام تو سنگ صبور
روی سنگ تیره ای خوش کنده کاری میکند
#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار
برچسب : روزگار, نویسنده : javadalmasi59a بازدید : 138