پرنـده ای پر از غمم شکسته بال آرزو
به بالهای زخمی ام چـرا کسی دوا نزد ؟
نه آشناست دربرم نه آن غریبه ی غریب
به جز صدای خسته ام کسی مرا صدا نزد
من ازغریب وآشناچه زخم ها که خورده ام
چرا گره به بخت من خدا بـه جز بلا نزد ؟
اسیـر دست سرنوشت مچاله میشوم شبی
کـه مقصدی برای من به غیر ناکجا نزد ؟
بگو کجا بیان کنم شکایت از جفای تـو ؟
به عشق من شبیه تو کسی که پشت پا نزد
برای غصه های من نبوده ای سنگ صبور
هزار حیف بـر دلم صدا بـه جز شما نزد
#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار
برچسب : نویسنده : javadalmasi59a بازدید : 193