برای درد دل کردن ،کمی دیر است میدانم
به غیر از سایه ام اینجا ،برایم یارو همدم نیست
پر از بغضم ،پر از گریه ،پرم از حرفِ تکراری
به جز شعر وغزلهایم، برایم یار ومحرم نیست
تمام آرزوهایم ،به دست غصه پژمردند
گرفتارم به دردی که ،مرامحتاج مرهم نیست
چه میدانی تو از دردی، که آبم کرده پنهانی
برای کشتنم هرشب، گمانم کمتر از سم نیست
به پشت خنده ام پنهان ،کنم من گریه هایم را
تصور کن میفهمی ،که حال بنده مبهم نیست
تفاوت میکند عشقِ، حقیقی با هوس ای دوست
هرآبی که تو مینوشی، گوارا آب زمزم نیست
مرا سنگ صبور غم ،میان هر غزل خواندند
که مثل من در این دنیا، به غم افتاده ها کم نیست
#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار
برچسب : نیست, نویسنده : javadalmasi59a بازدید : 199