ماه را شرمنده از رخسار ماهش دیده ام
باید امشب بهترین ِ واژه ها پیدا کنم
غنچه لبهایش هزاران طعنه برگل میزند
گل که نه باید گلستان را به لب معنا کنم
قد و قامت را نگو قامت قیامت میکند
استواریِ دماوند پیش او حاشا کنم
آبی دریا گرفته رنگ ، از چشمان او
صد خزر را پیش چشم ِمست او رسوا کنم
گوشه ی نقاشی ام امضا زنم سنگ صبور
امشبی را پیش عکس دلبرم فردا کنم
جواد الماسی
برچسب : نویسنده : javadalmasi59a بازدید : 194