با بـوی باران بوی تـو سرمست بودم
آواز ولبـهای غزلخوان باتـوآن شب
آغوش مـن بود و سرت بر شانه ی من
تا آسمان رفتیم و مهمان بـا تو آن شب
من بـا صـدای خنـده ات آرام بـودم
شد بی کسیهایی که جبران با تو آن شب
مـا هم صدا با قطره ی بـاران نشستیم
شـوری به پا کرده فراوان با تو آن شب
دیوانه تر از من کسی را دیده بودی ؟
کرده جهانش را چراغان با تو آن شب
مـن شاعـرچشمان تـو سنگ صبورم
مهمان مـن شد ماه تابان با تو آن شب
#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار
برچسب : نویسنده : javadalmasi59a بازدید : 183