نفـسم حبـس به سینـه پرم از بغض ولی
خسته ام مثل من خسته خودآزار که نیست
سرنوشت من غمـدیده پر از محنت و درد
در شب ظلمت من مونس و دلدار که نیست
به کدامین گنهم سـوخته بی بال و پـرم ؟
مثل من هیچکس از بخت طلبکار که نیست
غنچـه ای پرپرم وعاشـق خونین جگـرم
عمر من طی شده وفرصت دیدار که نیست
غـم دل با که بگـویم درایـن کنج قفس
پرم از حرف ولی محـرم اسرار که نیست
صبر هم خسته شد از دست تو ای سنگ صبور
که دلت غیـر غـم وغصه گرفتـار که نیست
جواد الماسی
برچسب : نویسنده : javadalmasi59a بازدید : 199