همسفرم درد وغم، همدم من اشک وآه
لشگر بغض آمده، قدرت سرکوب نیست
حسرت دیـدار تو، جـان مرا شب گرفت
شهر پر از یوسف است، حال که یعقوب نیست
حق منو دل نبود، این همه ویـران شدن
جنس دلم سنگی و،آهن و یا چوب نیست
آنـکه نمک پرورم، بود نمـکدان شکست
سهم مـن از زندگی، بالش مرطوب نیست
تنگ تر از هر قفس، در نظرم این جهان
خانه فراوان ولی، خانه ی محبوب نیست
از تو چه پنهان گلم، خسته تر از خسته ام
سنگ صبـورم ولی، نام من ایوب نیست
#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار
برچسب : نویسنده : javadalmasi59a بازدید : 220