خواستم عشق تو را ازسینه ام بیرون کنم
ناز چشمانت مرا کرده دچارت در غزل
عاجزم تا شرح حالم با قلم عنوان کنم
بیـقرارم ، بیـقرارم ، بیـقرارت در غزل
بـا خیالت در خیـالم عشق بـازی میکنم
مینشینم تا سحر هرشب کنارت در غزل
نم نم باران و من در کوچـه ها با یاد تو
نیمه شبها تا سحر من اشکبارت در غزل
فال ما باهم نیامد وصل ما ممکن نشد
میـروم ای نازنیـن از روزگارت در غزل
میوه ی ممنوعه هستی بر من ِسنگِ صبور
تا ابد من عاشقانه ، دوست دارت در غزل
#جوادالماسی(سنگ صبور)
@javadalmasi59 کانال اشعار
برچسب : نویسنده : javadalmasi59a بازدید : 217